تآملی درتحريفات عاشورا (1)
تآملی درتحريفات عاشورا (1)
تآملی درتحريفات عاشورا (1)
نويسنده: علامه شهید مرتضی مطهری(رحمت الله علیه)
فصل اول در اطراف معني تحريف و انواع تحريف هايي كه در دنيا وجود دارد و اشاره به اين كه انواع اين تحريف ها در حادثه تاريخي عاشورا واقع شده است.
فصل دوم درباره عوامل تحريف است يعني به طور كلي در ساير قضاياي دنيا كه تحريف صورت ميگيرد به چه علت صورت ميگيرد، چرا بشر حوادث و قضايا و احيانا شخصيت ها را تحريف ميكند؟ مخصوصا در حادثه عاشورا و نقل حادثه كربلا، چه عواملي دخالت داشته است كه تحريفاتي در اين قضيه ايجاد شود.
فصل سوم عبارت است از توضيحي درباره تحريف هايي كه در همين داستان و حادثه تاريخي صورت گرفته است.
فصل چهارم در اطراف وظايف ما، اعم از علما و توده مسلمان ما است.
به عبارت ديگر تحريف نوعي تبديل و تغيير است ولي تحريف مشتمل به چيزي است كه كلمه تغيير و تبديل نيست. شما اگر كاري كنيد كه جملهاي، نامه اي، شعر و يا عبارتي آن مقصودي را كه بايد بفهماند، نفهماند و مقصود ديگري را بفهماند، ميگويند شما اين عبارت را تحريف كردهايد. مثلا شما گاهي مطلبي يا حرفي را به يك نفر ميگوييد، بعد آن شخص سخن شما را در جاي ديگري نقل ميكند. پس از آن، كسي به شما ميگويد فلاني از قول شما چنين چيزي نقل ميكرد شما ميفهميد آن چه شما گفته بوديد با آنچه كه او نقل كرده خيلي متفاوت است. او سخنهاي شما را كم و زياد كرده است، قسمتي از حرف هاي شما را كه مفيد مقصود شما بوده حذف كرده و قسمت هايي از خود به آن افزوده است در نتيجه سخن شما نسخ شده و چيزي ديگري از آب در آمده است. آن وقت شما ميگوييد اين آدم حرف مرا تحريف كرده است. مخصوصا اگر كسي در سندهاي رسمي دست ببرد ميگويند كه تحريف كرده است. اينها مثال هايي بود براي روشن شدن معني كلمه تحريف و اين كلمه بيش از اين احتياج به توضيح ندارد. حال به شرح انواع تحريف ميپردازيم:
تحريف معنوي اين است كه شما در لفظ تصرف نميكنيد، لفظ همان است كه بوده. گاهي لفظ را همانطور معني ميكنيد كه مقصود گوينده بوده ولي گاهي هم لفظ را طوري معني ميكنيد كه خلاف مقصد و مقصود گوينده است. آن را طوري معني ميكنيد كه مطابق مقصود خود شما باشد، نه مطابق مقصود اصلي گوينده؛ اين را تحريف معنوي ميگويند.
قرآن كريم كلمه تحريف را مخصوصا در مورد يهوديها به كار برده است و با ملاحظه تاريخ معلوم ميشود كه اينها قهرمان تحريف در طول تاريخ هستند. نميدانم اين چه نژادي است كه تمايل عجيبي به قلب حقايق و تحريف دارد. لذا هميشه كارهايي را در اختيار ميگيرند كه در آنها بشود حقايق را تحريف و قلب كرد. من شنيدهام بعضي از همين خبرگزاريهاي معروف دنيا كه راديوها، روزنامهها هميشه از اينها نقل ميكنند منحصرا در دست يهوديها است. چرا؟ براي اين كه بتوانند قضايا را در دنيا آن طوري كه دلشان ميخواهد منعكس كنند و قرآن چه عجيب درباره اينها حرف ميزنند. اين خصيصه يهوديان كه تحريف است، در قرآن به صورت يك خصيصه نژادي شناخته شده است. در يكي از آيات قرآن در سوره بقره ميفرمايد: «افتطمعون ان يومنوا لكم» ؛ اي مسلمانان آيا شما طمع بستيد كه اينها به شما راست ميگويند. اينها همانها هستند كه با موسي ميرفتند و سخن خدا را ميشنيدند و اما از همان جا كه بر ميگشتند تا در ميان قومشان نقل بكنند آن را زير و رو ميكردند.
افتطمعون ان يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون[2]؛ تحريف هم كه ميكردند، نه از باب اين كه نمي فهميدند و عوضي بازگو ميكردند، كه اينها ملت با هوشي هستند و خوب هم ميفهميدند. اما در عين اين كه خوب ميفهميدند معذالك حرفها را، سخنان را، كج ميكردند و به گونهاي ديگر براي مردم بيان ميكردند، تحريف همين است. يعني پيچ دادن، كج كردن چيزي، از مسير اصلي منحرف كردن؛ اينها در كتابهاي الهي تحريف كردند. قرآن بسياري از جاها يا كلمه تحريف را آورده و يا به صورت ديگري مطلب را بيان كرده است.
ولي مفسرين ذكر كردهاند كه تحريفي كه قرآن ميگويد اعم از تحريف لفظي و تحريف معنوي است؛ يعني بعضي از اين تحريفها كه صورت گرفته است در لفظ بوده و بعضي ديگر در تفسير و در معنا بوده است كه چون از مطلب خيلي خارج ميشوم نميخواهم در اطراف اين مطلب بيشتر از اين بحث كنم.
اين آقا براي اين كه او را دست بيندازد، رفته بود و به او گفته بود آقا چرا اين شعر را غلط ميخواني بايد اين طور بخواني:
يعني وقتي در حرم رسيدي همان طور كه يك بار كاه را از روي الاغ به زمين مياندازند، تو هم فورا خود را به زمين بينداز؛ از آن پس هر وقت مداح بيچاره اين شعر را ميخواند، به جاي بارگاه ميگفت بار كاه و خود را هم به زمين ميانداخت. به اين عمل تحريف گويند.
يكي از استادها مقالهاي درباره كتاب موش و گربه كه از نظر ادبي بسيار كتاب با ارزشي است، نوشته بود و ثابت كرده بود كه در آن اثر بسيار دست برده شده است و اشعاري كم و زياد و كلمات عوض كرده شدهاند. بعد نوشته بود كه به نظر من قومي در دنيا به اندازه قوم ايراني بي امانت نيست كه اين همه در آثار خودش دخل و تصرفها و تحريف هاي بي جا بكند. در مثنوي مولوي نيز تحريف شده است. مثلا يك شعر عالي راجع به اثر محبت در مثنويهاي اصل بوده است كه ميگويد:
كه حرف حسابي است. محبت مثل چيزي است كه تلخها را شيرين مي كند، محبت حكم كيميا را دارد كه مس وجود انسان را تبديل به زر مي كند. بعد ديگران آمدند و بدون اين كه تناسبي وجود داشته باشد اشعاري به آن افزودند مثلا گفتند:
از محبت مار، موري ميشود و يا از محبت مثلا سقف ديوار ميشود و يا از محبت خربزه هندوانه ميشود و اينها ديگر ربطي به موضوع ندارد كه البته اينها نبايد بشود ولي اين تحريفها به حيات و سعادت اجتماع ضربه نميزند؛ در مسير اجتماع، انحرافي ايجاد نميكند اما در چيزهايي كه بستگي به اخلاق و تربيت و دين مردم دارد خطرناك است و واي به آنجا كه در اسناد و پشتوانههاي زندگي بشر تحريف صورت بگيرد.
حادثه كربلا براي ما يك حادثه بزرگ اجتماعي است. يعني در تربيت ما، در خلق و خوي ما اين حادثه اثر دارد. حادثهاي است كه خود به خود بدون اين كه هيچ قدرتي ما را مجبور كرده باشد، ميليونها نفر و قهرا ميليونها ساعت از وقت خودمان را براي استماع قضاياي مربوط به آن صرف ميكنيم. ميليونها تومان در اين راه خرج ميكنيم، اين قضيه بايد همانطوري كه هست و همان طوري كه بوده است بدون كم و زياد بيان شود و اگر كوچكترين دخل و تصرفي از طرف ما در اين حادثه صورت بگيرد،
حادثه را منحرف مي كند و به جاي اين كه ما از اين حادثه استفاده بكنيم قطعا ضرر خواهيم كرد. حالا بحث من اين است كه در نقل و بازگو كردن حادثه عاشورا ما هزاران تحريف وارد كردهايم!
هم تحريفهاي لفظي يعني شكلي و ظاهري كه رد مورد اصل قضايا، مقدمات قضايا، راجع به متن مطلب و راجع به حواشي مطلب است و هم در تفسير اين حادثه ما تحريف كردهايم! با كمال تاسف اين حادثه، هم دچار تحريفهاي لفظي و هم دچار تحريفهاي معنوي شده است.
گاهي از اوقات لااقل تحريفهايي كه ميشود هماهنگي با اصل مطلب دارد ولي گاهي وقتها تحريف، كوچكترين هماهنگي كه ندارد هيچ، قضيه را هم نسخ مي كند، قضيه را به كلي واژگون مي كند و به شكلي در ميآورد كه به صورت ضد خودش در ميآيد. با كمال تاسف بايد بگويم تحريفهايي كه به دست ما در اين حادثه صورت گرفته است همه در جهت پايين آوردن قضيه و در جهت نسخ كردن قضيه بوده و هم در جهت بي خاصيت و بي اثر كردن قضيه بوده است. و در اين قضيه، هم گويندگان و علماي امت و هم مردم تقصير داشتهاند. حال نمونههايي از بعضي تحريفهايي كه در لفظ ظاهر يعني در شكل قضيه به وجود آوردهاند و چيزهايي كه نسبت دادهاند را ذكر ميكنم.
مطلب آنقدر زياد است كه قابل بيان كردن نيست، آنقدر زياد است كه اگر بخواهيم روضههايي را كه مي خوانند و دروغ است جمعآوري كنيم شايد چند جلد كتاب پانصد صفحهاي بشود!
پايه دوم "صدق" است و در اينجاست كه موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشريح شده و انواع دروغها را چنان بحث كرده كه من خيال نميكنم در هيچ كتابي درباره دروغ و انواع آن به اندازه اين كتاب بحث شده باشد و شايد نظير اين كتاب در دنيا وجود نداشته باشد، که اين مرد تبحر از خود نشان داده است.
اين مرد بزرگ در همين كتاب نمونههايي از دروغ هايي كه معمول است و به حادثه تاريخي كربلا نسبت ميدهند ذكر ميكند. آنچه كه من ميگويم غالبا، همانهايي است كه مرحوم حاجي نوري هم از آنها ناله كرده است، و حتي اين مرد بزرگ صريحا ميگويد امروز بايد عزاي حسين را گرفت، اما در عصر ما براي حسين يك عزاي جديدي است كه در گذشته نبوده است و آن عزاي جديد، براي اين همه دروغهايي است كه درباره حادثه كربلا گفته ميشود و هيچ كس جلوي اين دروغها را نميگيرد. به اين مصيبت حسين بنعلي بايد گريست نه براي شمشيرها و نيزههايي كه در آن روز بر پيكر شريفش وارد شد. و در مقدمه كتاب هم نوشته است كه فلان عالم بزرگ از علماي هندوستان نامهاي به من نوشته و از روضههاي دروغي كه در هندوستان خوانده ميشود شكايت كرده و از من خواهش كرده است كه كاري کنم و كتابي بنويسم كه جلوي روضههاي دروغ در آنجا گرفته شود. بعد مرحوم حاجي مينويسد، اين عالم هندي خيال كرده است كه روضه خوانها وقتي به هندوستان مي روند دروغ ميگويند نميداند كه آب از چشمه گل آلوده است و مركز روضههاي دروغ، كربلا و نجف و ايران است و همين مراكز تشيع، مركز روضههاي دروغ هستند. حالا من براي نمونه يك قسمتهايي را بيان ميكنم كه بعضي از اينها مربوط به وقايع قبل از عاشورا، بعضيها مربوط به وقايع بين راه، بعضيها مربوط به ايام اقامت در محرم، بعضي از آن مربوط به ايام اسارت و بعضيها هم مربوط به ائمه، بعد از قضاياي كربلا است و اغلب مربوط به روز عاشوراست. حال براي هر كدام، يكي دو نمونه ميآورم.
1- نهي از منكر بر همه واجب است. مردم وقتي متوجه مي شوند كه روضهها دروغ است نبايد در آن مجلس بنشينند كه حضور در آن مجلس حرام است و بايد با آن مجالس مبارزه كنند.2- مشکل ديگر تمايلي است كه صاحب مجالس و مستمعين به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس بايد بگيرد، بايد كربلا شود. روضهخوان بيچاره ميبيند كه اگر همه روضهها راست و درست باشد آن طور كه شايد و بايد مجلسش نميگيرد و مردم هم براي مجالس دعوتش نميكنند، ناچار يك مطالبي اضافه ميكند. مردم بايد اين انتظار را از خودشان دور كنند و با رفتارشان آن روضهخواني را كه ميميراند و مجلس را كربلا ميكند تشويق نكنند. كربلا ميكند يعني چه؟ مردم بايد روضه راست بشنوند تا معارفشان، سطح فكرشان بالا بيايد به طوري كه روحشان در يك كلمه اهتزاز پيدا كرد، يعني روحشان با روح حسين بنعلي هماهنگ شد و در نتيجه اشكي ولو ذرهاي، و به قدر بال مگس هم از چشمشان بيرون آمد واقعا مقام بزرگي است، اما اشكي كه از راه قصابي كردن از چشم بيرون بيايد اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد.
منبع:حماسه حسینی
فصل دوم درباره عوامل تحريف است يعني به طور كلي در ساير قضاياي دنيا كه تحريف صورت ميگيرد به چه علت صورت ميگيرد، چرا بشر حوادث و قضايا و احيانا شخصيت ها را تحريف ميكند؟ مخصوصا در حادثه عاشورا و نقل حادثه كربلا، چه عواملي دخالت داشته است كه تحريفاتي در اين قضيه ايجاد شود.
فصل سوم عبارت است از توضيحي درباره تحريف هايي كه در همين داستان و حادثه تاريخي صورت گرفته است.
فصل چهارم در اطراف وظايف ما، اعم از علما و توده مسلمان ما است.
معناي تحريف
به عبارت ديگر تحريف نوعي تبديل و تغيير است ولي تحريف مشتمل به چيزي است كه كلمه تغيير و تبديل نيست. شما اگر كاري كنيد كه جملهاي، نامه اي، شعر و يا عبارتي آن مقصودي را كه بايد بفهماند، نفهماند و مقصود ديگري را بفهماند، ميگويند شما اين عبارت را تحريف كردهايد. مثلا شما گاهي مطلبي يا حرفي را به يك نفر ميگوييد، بعد آن شخص سخن شما را در جاي ديگري نقل ميكند. پس از آن، كسي به شما ميگويد فلاني از قول شما چنين چيزي نقل ميكرد شما ميفهميد آن چه شما گفته بوديد با آنچه كه او نقل كرده خيلي متفاوت است. او سخنهاي شما را كم و زياد كرده است، قسمتي از حرف هاي شما را كه مفيد مقصود شما بوده حذف كرده و قسمت هايي از خود به آن افزوده است در نتيجه سخن شما نسخ شده و چيزي ديگري از آب در آمده است. آن وقت شما ميگوييد اين آدم حرف مرا تحريف كرده است. مخصوصا اگر كسي در سندهاي رسمي دست ببرد ميگويند كه تحريف كرده است. اينها مثال هايي بود براي روشن شدن معني كلمه تحريف و اين كلمه بيش از اين احتياج به توضيح ندارد. حال به شرح انواع تحريف ميپردازيم:
انواع تحريف
تحريف معنوي اين است كه شما در لفظ تصرف نميكنيد، لفظ همان است كه بوده. گاهي لفظ را همانطور معني ميكنيد كه مقصود گوينده بوده ولي گاهي هم لفظ را طوري معني ميكنيد كه خلاف مقصد و مقصود گوينده است. آن را طوري معني ميكنيد كه مطابق مقصود خود شما باشد، نه مطابق مقصود اصلي گوينده؛ اين را تحريف معنوي ميگويند.
قرآن كريم كلمه تحريف را مخصوصا در مورد يهوديها به كار برده است و با ملاحظه تاريخ معلوم ميشود كه اينها قهرمان تحريف در طول تاريخ هستند. نميدانم اين چه نژادي است كه تمايل عجيبي به قلب حقايق و تحريف دارد. لذا هميشه كارهايي را در اختيار ميگيرند كه در آنها بشود حقايق را تحريف و قلب كرد. من شنيدهام بعضي از همين خبرگزاريهاي معروف دنيا كه راديوها، روزنامهها هميشه از اينها نقل ميكنند منحصرا در دست يهوديها است. چرا؟ براي اين كه بتوانند قضايا را در دنيا آن طوري كه دلشان ميخواهد منعكس كنند و قرآن چه عجيب درباره اينها حرف ميزنند. اين خصيصه يهوديان كه تحريف است، در قرآن به صورت يك خصيصه نژادي شناخته شده است. در يكي از آيات قرآن در سوره بقره ميفرمايد: «افتطمعون ان يومنوا لكم» ؛ اي مسلمانان آيا شما طمع بستيد كه اينها به شما راست ميگويند. اينها همانها هستند كه با موسي ميرفتند و سخن خدا را ميشنيدند و اما از همان جا كه بر ميگشتند تا در ميان قومشان نقل بكنند آن را زير و رو ميكردند.
افتطمعون ان يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون[2]؛ تحريف هم كه ميكردند، نه از باب اين كه نمي فهميدند و عوضي بازگو ميكردند، كه اينها ملت با هوشي هستند و خوب هم ميفهميدند. اما در عين اين كه خوب ميفهميدند معذالك حرفها را، سخنان را، كج ميكردند و به گونهاي ديگر براي مردم بيان ميكردند، تحريف همين است. يعني پيچ دادن، كج كردن چيزي، از مسير اصلي منحرف كردن؛ اينها در كتابهاي الهي تحريف كردند. قرآن بسياري از جاها يا كلمه تحريف را آورده و يا به صورت ديگري مطلب را بيان كرده است.
ولي مفسرين ذكر كردهاند كه تحريفي كه قرآن ميگويد اعم از تحريف لفظي و تحريف معنوي است؛ يعني بعضي از اين تحريفها كه صورت گرفته است در لفظ بوده و بعضي ديگر در تفسير و در معنا بوده است كه چون از مطلب خيلي خارج ميشوم نميخواهم در اطراف اين مطلب بيشتر از اين بحث كنم.
مثالي براي تحريف
اين آقا براي اين كه او را دست بيندازد، رفته بود و به او گفته بود آقا چرا اين شعر را غلط ميخواني بايد اين طور بخواني:
يعني وقتي در حرم رسيدي همان طور كه يك بار كاه را از روي الاغ به زمين مياندازند، تو هم فورا خود را به زمين بينداز؛ از آن پس هر وقت مداح بيچاره اين شعر را ميخواند، به جاي بارگاه ميگفت بار كاه و خود را هم به زمين ميانداخت. به اين عمل تحريف گويند.
تفاوت تحريف در موضوع
يكي از استادها مقالهاي درباره كتاب موش و گربه كه از نظر ادبي بسيار كتاب با ارزشي است، نوشته بود و ثابت كرده بود كه در آن اثر بسيار دست برده شده است و اشعاري كم و زياد و كلمات عوض كرده شدهاند. بعد نوشته بود كه به نظر من قومي در دنيا به اندازه قوم ايراني بي امانت نيست كه اين همه در آثار خودش دخل و تصرفها و تحريف هاي بي جا بكند. در مثنوي مولوي نيز تحريف شده است. مثلا يك شعر عالي راجع به اثر محبت در مثنويهاي اصل بوده است كه ميگويد:
كه حرف حسابي است. محبت مثل چيزي است كه تلخها را شيرين مي كند، محبت حكم كيميا را دارد كه مس وجود انسان را تبديل به زر مي كند. بعد ديگران آمدند و بدون اين كه تناسبي وجود داشته باشد اشعاري به آن افزودند مثلا گفتند:
از محبت مار، موري ميشود و يا از محبت مثلا سقف ديوار ميشود و يا از محبت خربزه هندوانه ميشود و اينها ديگر ربطي به موضوع ندارد كه البته اينها نبايد بشود ولي اين تحريفها به حيات و سعادت اجتماع ضربه نميزند؛ در مسير اجتماع، انحرافي ايجاد نميكند اما در چيزهايي كه بستگي به اخلاق و تربيت و دين مردم دارد خطرناك است و واي به آنجا كه در اسناد و پشتوانههاي زندگي بشر تحريف صورت بگيرد.
حادثه كربلا براي ما يك حادثه بزرگ اجتماعي است. يعني در تربيت ما، در خلق و خوي ما اين حادثه اثر دارد. حادثهاي است كه خود به خود بدون اين كه هيچ قدرتي ما را مجبور كرده باشد، ميليونها نفر و قهرا ميليونها ساعت از وقت خودمان را براي استماع قضاياي مربوط به آن صرف ميكنيم. ميليونها تومان در اين راه خرج ميكنيم، اين قضيه بايد همانطوري كه هست و همان طوري كه بوده است بدون كم و زياد بيان شود و اگر كوچكترين دخل و تصرفي از طرف ما در اين حادثه صورت بگيرد،
حادثه را منحرف مي كند و به جاي اين كه ما از اين حادثه استفاده بكنيم قطعا ضرر خواهيم كرد. حالا بحث من اين است كه در نقل و بازگو كردن حادثه عاشورا ما هزاران تحريف وارد كردهايم!
هم تحريفهاي لفظي يعني شكلي و ظاهري كه رد مورد اصل قضايا، مقدمات قضايا، راجع به متن مطلب و راجع به حواشي مطلب است و هم در تفسير اين حادثه ما تحريف كردهايم! با كمال تاسف اين حادثه، هم دچار تحريفهاي لفظي و هم دچار تحريفهاي معنوي شده است.
گاهي از اوقات لااقل تحريفهايي كه ميشود هماهنگي با اصل مطلب دارد ولي گاهي وقتها تحريف، كوچكترين هماهنگي كه ندارد هيچ، قضيه را هم نسخ مي كند، قضيه را به كلي واژگون مي كند و به شكلي در ميآورد كه به صورت ضد خودش در ميآيد. با كمال تاسف بايد بگويم تحريفهايي كه به دست ما در اين حادثه صورت گرفته است همه در جهت پايين آوردن قضيه و در جهت نسخ كردن قضيه بوده و هم در جهت بي خاصيت و بي اثر كردن قضيه بوده است. و در اين قضيه، هم گويندگان و علماي امت و هم مردم تقصير داشتهاند. حال نمونههايي از بعضي تحريفهايي كه در لفظ ظاهر يعني در شكل قضيه به وجود آوردهاند و چيزهايي كه نسبت دادهاند را ذكر ميكنم.
مطلب آنقدر زياد است كه قابل بيان كردن نيست، آنقدر زياد است كه اگر بخواهيم روضههايي را كه مي خوانند و دروغ است جمعآوري كنيم شايد چند جلد كتاب پانصد صفحهاي بشود!
معرفي حاج ميرزا حسين نوري(رحمت الله علیه)
پايه دوم "صدق" است و در اينجاست كه موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشريح شده و انواع دروغها را چنان بحث كرده كه من خيال نميكنم در هيچ كتابي درباره دروغ و انواع آن به اندازه اين كتاب بحث شده باشد و شايد نظير اين كتاب در دنيا وجود نداشته باشد، که اين مرد تبحر از خود نشان داده است.
اين مرد بزرگ در همين كتاب نمونههايي از دروغ هايي كه معمول است و به حادثه تاريخي كربلا نسبت ميدهند ذكر ميكند. آنچه كه من ميگويم غالبا، همانهايي است كه مرحوم حاجي نوري هم از آنها ناله كرده است، و حتي اين مرد بزرگ صريحا ميگويد امروز بايد عزاي حسين را گرفت، اما در عصر ما براي حسين يك عزاي جديدي است كه در گذشته نبوده است و آن عزاي جديد، براي اين همه دروغهايي است كه درباره حادثه كربلا گفته ميشود و هيچ كس جلوي اين دروغها را نميگيرد. به اين مصيبت حسين بنعلي بايد گريست نه براي شمشيرها و نيزههايي كه در آن روز بر پيكر شريفش وارد شد. و در مقدمه كتاب هم نوشته است كه فلان عالم بزرگ از علماي هندوستان نامهاي به من نوشته و از روضههاي دروغي كه در هندوستان خوانده ميشود شكايت كرده و از من خواهش كرده است كه كاري کنم و كتابي بنويسم كه جلوي روضههاي دروغ در آنجا گرفته شود. بعد مرحوم حاجي مينويسد، اين عالم هندي خيال كرده است كه روضه خوانها وقتي به هندوستان مي روند دروغ ميگويند نميداند كه آب از چشمه گل آلوده است و مركز روضههاي دروغ، كربلا و نجف و ايران است و همين مراكز تشيع، مركز روضههاي دروغ هستند. حالا من براي نمونه يك قسمتهايي را بيان ميكنم كه بعضي از اينها مربوط به وقايع قبل از عاشورا، بعضيها مربوط به وقايع بين راه، بعضيها مربوط به ايام اقامت در محرم، بعضي از آن مربوط به ايام اسارت و بعضيها هم مربوط به ائمه، بعد از قضاياي كربلا است و اغلب مربوط به روز عاشوراست. حال براي هر كدام، يكي دو نمونه ميآورم.
مسئوليت مهم مردم
1- نهي از منكر بر همه واجب است. مردم وقتي متوجه مي شوند كه روضهها دروغ است نبايد در آن مجلس بنشينند كه حضور در آن مجلس حرام است و بايد با آن مجالس مبارزه كنند.2- مشکل ديگر تمايلي است كه صاحب مجالس و مستمعين به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس بايد بگيرد، بايد كربلا شود. روضهخوان بيچاره ميبيند كه اگر همه روضهها راست و درست باشد آن طور كه شايد و بايد مجلسش نميگيرد و مردم هم براي مجالس دعوتش نميكنند، ناچار يك مطالبي اضافه ميكند. مردم بايد اين انتظار را از خودشان دور كنند و با رفتارشان آن روضهخواني را كه ميميراند و مجلس را كربلا ميكند تشويق نكنند. كربلا ميكند يعني چه؟ مردم بايد روضه راست بشنوند تا معارفشان، سطح فكرشان بالا بيايد به طوري كه روحشان در يك كلمه اهتزاز پيدا كرد، يعني روحشان با روح حسين بنعلي هماهنگ شد و در نتيجه اشكي ولو ذرهاي، و به قدر بال مگس هم از چشمشان بيرون آمد واقعا مقام بزرگي است، اما اشكي كه از راه قصابي كردن از چشم بيرون بيايد اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد.
منبع:حماسه حسینی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}